هاوکینک با استفاده از محاسبات ریاضی به این نتایج رسیده که عالم میتواند از هیچ خلق شده باشد و نیازی به خدا ندارد و ...
متن طویلی که از گوینده ارسال نموده بودید، نشان میدهد که او خودش چند اسم مثل هاوکینک، فیزیک، ریاضی، کوانتوم و ...، یاد گرفته است و سریعاً با این چند اسم به جنگ خدا رفته است و در نفی ادعاهای شعارگونه خود، دلایل متقن علمی و ... میخواهد! حال آن که مدعی باید اثبات کند.
الف - چنین نیست که همه فرضیهها و نظریهها غلط باشد، مشکل اینجاست که به همان علم محدود بسنده میکنند و گاه به دنبال علم نیز نمیروند، بلکه با پیدایش فرضیه در ذهن خود، تابع آن میگردد [یک عده که حتی نه تنها علمش را ندارند، بلکه آن فرضیه را نیز نمیشناسند، فقط کف و صوت راه انداخته و شعار میدهند]، در حالی که فرضیه، ارزش بررسی دارد، اما مادامی که «فرضیه» است، ارزش «تبعیت» ندارد، مگر انسان عاقل از احتمال، فرض، گمان و ظنّ تبعیت میکند؟!
ب - حکم قطعی دادن برخی، پس از دستیابی به چند یافتهی علمی و بیش از آن رسیدن به چند فرضیه، درست مانند همان مَثَل معروف راجع به تعریف از یک فیل برای چند چشم بسته میماند، که یکی به گوشش دست زد و گفت شبیه باد بزن است و دیگری به پایش دست زده و گفت شبیه ستون است. اینها نیز تا به اندکی از علم، آن هم فقط در علم تجربی دست مییابند و سریعاً حکم کلی میدهند و جالب آن که گویا دغدغهی اصلی همه آنها، نفی و تکذیب خداوند متعال میباشد.
چند کیلومتر آسمان را بالا میرود و از آن بالا پیام میفرستد که هر چه نگاه میکنم، خدایی نیست و این پیام به جهان مخابره و ثبت میگردد – به چند قانون فیزیکیِ حاکم بر عالم ماده پیمیبرد و سریع حکم میکند پس خدا نیست – به چند رابطهی فیزیکی در قوانین زیست آگاه میشود، سریع حکم میکند که «پس خدا نیست» ...! گویی اگر خدایی باشد (که هست)، باید خلقت او غیر علمی، غیر منضبط، غیر قانونی، غیر حکیمانه ... و کلاً غیر قابل شناخت باشد و اگر شناخته شد، «پس خدایی نیست» (؟!) و حال آن که عقل حکم میکند، اگر علم بود، پس علیم هست – اگر حادث بود، پس محدث هست – اگر نظم بود، پس ناظم هست – اگر حکمت بود، پس حکیم هست و ... .
ج - البته که خداوند متعال عالم هستی را بدون سابقه و الگو خلق نمود؛ او ابداع نمود، چنان چه میفرماید: «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ – پديد آورنده آسمانها و اين زمين (بدون سابقه، الگو و یا داشتن نقشه پیشین است)، و چون فرمان وجود چيزى را بدهد جز اين نيست كه به آن مىگويد: باش، پس بىدرنگ مىباشد – البقره، 117».
آنها به این نتیجه میرسند که عالم خلقت (به ویژه عالم جرم و ماده) نمیتواند «ازلی» باشد، چرا که هستی عین ذاتش نیست، اما چون نمیخواهند به وجود خالق اذعان کنند، نتیجهی شعاری (نه علمی) میگیرند که «باشد، قبول، عالم ازلی نیست، حادث است، نبوده و بعداً پدید آمده، اما از هیچ پدید آمده است!»
د - پس بدین معنا که در قرآن کریم فرمود: عالم از هیچ خلق شده است، اما معنایش این نیست که حتی خالق و هستی بخش نبوده است و از عدم پدید آمده است. از عدم و نیستی که هستی پدید نمیآید، پس باید «هستی = واجب الوجود» باشد که هستی بدهد و «ممکن الوجود» پدید آید. این حکم عقل است و نه فیزیک.
فیزیک نمیتواند اثبات کند خدایی هست یا نیست، چرا که اولاً اگر خدایی باشد (که هست) فیزیکی نیست و ثانیاً فیزیک نمیتواند «نیست» را تجربه کند و بگوید تمام عالم را مطالعه فیزیکی کردم و نبود. لذا حکم دادن و تعمیم دادن پس از یک کشف فیزیکی یا یک فرضیه در علم تجربی، حتماً باید پس از ارجاع به «عقل» صورت پذیرد، وگرنه شعار بیمنطق است. یعنی حکم دادن کار «عقل» است.
ﻫ – اگر دانشمندی افتادن یک سیب از درخت را دید و دهها تجربه مشابه را انجام داد و قوانین را مطالعه نمود و سپس حکم داد «زمین جاذبه دارد»، این حکم، کار عقل است. عقل به او حکم نموده که «معلول، بدون علت پدید نمیآید»، دانشمند نیز به دنبال آن رفته که «پس، افتادن سیب باید علت داشته باشد» و با تحقیقات به علت «قانون جاذبه» پیبرده است.
و – پس، استناج (نتیجهگیری قطعی) از یافتههای علمی (علم تجربی) نیز کار «عقل» است، علت و معلول و قوانین حاکم بر آن، در آزمایشگاهها اثبات و یا نفی نمیشود که کسی بتواند حکم کند که خدایی هست یا نیست؛ اما حکم عقل، علت شناسی و معلول شناسی در عالم ماده را میسر میگرداند.
ز- حکم عقل، چه برای هاوکینگ یا سایر دانشمندان، این است که چون نسبت عدم و وجود برای پیدایش «ممکن الوجود» مساوی است، پس اگر چیزی وجود پیدا کرد، حتماً و قطعاً علتی بیرونی دارد، یعنی از بیرون افاضه شده است – حکم عقل این است که «هستی، از عدم پدید نمیآید» - حکم عقل این است که «نیستی نمیتواند علت و عامل پیدایش هستی باشد ....» [که اگر غیر از این بود، نه نظریه و فرضیه میدانند و نه به دنبال کشف علمی میرفتند] - لذا با «شاید» - «اگر» - «احتمالاً» - «به نظر من» - «میتواند» - «ممکن است» ... یا آن چه آن را نظریه و فرضیه مینامیم، حقایق موجود تغییر نمییابند، لذا باید همه نظریات و فرضیات را به یافتههای علمی (نه صرفاً تجربی) ارجاع داد و به حکم عقل، استدلال قطعی نمود.
:: موضوعات مرتبط:
شبهات اعتقادی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1035
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0